Thursday, July 15, 2010

‏ساروان - محسن نامجو



ای ساروان، ای کاروان

لیلای من کجا می بری

با بردن لیلای من

جان و دل مرا می بری


ای ساروان کجا می روی

لیلای من چرا می بری


در بستن پیمان ما

تنها گواه ما شد خدا

تا این جهان بر پا بود

این عشق ما بماند به جا


ای ساروان کجا می روی

لیلای من چرا می بری


تمامی دینم به دنیای فانی

شراره عشقی که شد زندگانی

به یاد یاری خوشا قطره اشکی

به سوز عشقی خوشا زندگانی


همیشه خدایا، محبت دلها

به دلها بماند، به سان دل ما

که لیلی و مجنون فسانه شود

حکایت ما جاودانه شود


تو اکنون ز عشقم گریزانی

غمم را ز چشمم نمی خوانی

از این غم چه حالم نمی دانی


پس از تو نمونم برای خدا

تو مرگ دلم را ببین و برو

چو طوفان سختی ز شاخه غم

گل هستی ام را بچین و برو


که هستم من آن تک درختی

که در پای طوفان نشسته

همه شاخه های وجودش

ز خشم طبیعت شکسته


ای ساروان، ای کاروان

لیلای من کجا می بری

با بردن لیلای من

جان و دل مرا می بری


ای ساروان کجا می روی

لیلای من چرا می بری